من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خاری ، پی شبنم نمی گردم
بلا گردان آن قلبم که با زخم دو صد خنجر
به پیش هر کس و ناکس پی مرهم نمی گردم
زمین خاکیم اما غرورم کم نمی گردد
سرم در زیر بار آسمان هم خم نمی گردد
در دنیای تنهایی که لبریز است ز دیوانه
عجین سایه ی خویشم ، پی آدم نمی گردم